روز جهانی برادر
از اينكه بيايم و در وبلاگم با آدم هاي حقيقي و مجازي حرف بزنم خوشم نمياد ،يعني اينكه دوست دارم معمولا حرفهايم رو با استعاره و ايهام و تشبيه و داستان كلمه كنم ولي امروز مي خواهم خرق عادت كنم ؛
آمدم تا بگويم برادرهايم را دوست دارم ، اصلنشم دل آنهايي كه برادر ندارند بسوزد ، بخاطر وقتي كه در دل مادر بودم دعا مي كرديد دختر باشم ، بخاطر صدها باري كه سوژه عكاسي تان بودم ،بخاطر تمام صبح هاي سردي كه مرا تا مدرسه و بعد ها تا دانشگاه و بعدتر ها حتي تا محل كار برديد و رسانديد ،بخاطر اينكه مرا با خود مي برديد باشگاه و تماشاگر فوتبالتان بودم ، هر وقت در غياب مادر و پدرمان در خانه گل كوچيك راه مي انداختيد من دروازه بانتان بودم و هر گز بخاطر گل هاي خورده سرزنش نشدم،بخاطر آن يك ماهي كه مادر و پدرمان مكه بودند و من پنج ساله وخواهر سه ساله ام را با مهر نگه داشتيد ، بخاطر اينكه در كوچه كه بازي مي كردم بستني و پفكم را مهيا مي كرديد ، بخاطر تمام روزهايي كه جور پدر را در پرداخت شهريه هاي سنگين كلاس كنكور و دانشگاه آزاد و خريد هاي آنچناني و لباس و كيف و كفش هاي مد به مد كشيديد ، بخاطر اينكه منتظر نمي مانيد من زنگتان بزنم و حالتان را بپرسم و پيش قدميد با اينكه از من بزرگتريد، بخاطر اينكه هر وقت مرا مي بينيد مرا در آغوشتان جاي مي دهيد ، بخاطر اينكه در نظر شما هرگز اضافه وزن ندارم و هر روز زيباتر از ديروزم ، بخاطر اينكه هر وقت خواستمتان بوديد ، بخاطر اينكه از فرداي رفتن پدر هرگز نشكستيد و فرو نريختيد ، بخاطر اينكه اگر فردا برفي و باراني باشد زنگ مي زنيد تا لباس مناسب و چتر فراموشم نشود ، بخاطر اينكه به سبك خودتان مدام قربان صدقه ام مي رويد ، بخاطر اينكه فوتبال و مكانيك و اقتصاد يادم داديد ، بخاطر اينكه هر روز نگران ترافيك مسير من هستيد و دنبال مسير تازه ، بخاطر اينكه من عمه الي ِ چندين و چند شيطون بلاي دوست داشتني و خوشگل هستم كه مثل خودتان مهربان و الي دوستند ، كه يادشان داديد تمام خرده ريزهاي بيرون از خانه را با محبت برايم انجام دهند و وقت آمدن و رفتن بوسه اي هديه دهندم، بخاطر اينكه من از همه تان كوچكترم ولي هميشه مي گوييد آبجي بزرگه ،بخاطر اينكه وقتي خسته از كار برمي گردم اگر باشيد برايم چاي مي ريزيد و ميوه پوست مي گيريد... بخاطر كيك هاي تولد ، بخاطر عيدي ها و سوغاتي ها ؛ بخاطر سهمي كه هميشه از حقوق تان داشته ام و اغلب هنوز هم...
نه بخاطر اينها نيست كه دوستتان دارم ، بخاطر اينكه بوديد و هميشه هستيد ، هستيد و تنهايي هاي من و مادر را به موقع مي فهميد و سعي مي كنيد فضاي بودنتان هرگز خالي نباشد...
مي دانم برادرهايم هرگز اينجا را نمي خوانند ولي مهم اينست كه من دينم را ادا كنم ، بخاطر بيست و نه سال با من بودن هايتان سپاسگزارم.
+ ده راهکار پیشگیرانه بیماری آلزایمر