ساغر و سامان
از بچه های خیلی کوچیک خوشم نمیاد هرگز یک بچه زیر شش ماه را بغل نگرفته ام. اما تازگی ها دیدن بچه های توپول موپول به قلبم فشار میاره، بچه هایی به نرمی پنبه و به پاکی آسمان...
دلم می خواد یک بچه داشته باشم فقط یکی... و فرقی نمیکنه دختر باشه یا پسر، یک بچه فقط برای خودم. دختر باشه اسمش رو می ذارم ساغر ، پسر باشه اسمش رو می ذارم سامان...
زندگی برای یک زن نوشیدن یک فنجان فهوه تلخ است که تنها یک موجود کوچولو در دلش می تواند آنرا شیرین کند.
البته که من مریم مقدس نیستم. ولی یک سوال می پرسم؛ چه راهی وجود دارد تا بدون بستگی به یک مرد بتوان مادر شد؟؟؟ در کشور ما سرپرستی هیچ کودکی را به یک فرد مجرد نمی دهند.
پیشنهاد می کنم کتاب "نامه به کودکی که هرگز بدنیا نیامد" نوشته فالاچی معروف را بخوانید... من پنج سال پیش خواندم ولی دست آخر اثر گذاشت.
خداوندا من روزه سکوت می گیرم و با کسی صحبت نمی کنم، قول می دهم دختر خیلی خوبی باشم، تو برای من فرزندی بفرست.
کسی به یک زن باردار رسید و پرسید: بچه ات رو خیلی دوست داری؟ گفت: آره... دوباره پرسید: پس چرا قورتش دادی؟؟!!
پ.ن: یک روز قانون های روی زمین حوصله ام را سر می برد. قرار بود این پست به احترام یک دوست شاد باشد ولی فکر کنم نشد، شرمنده. تا نگارش بعدی...
پ.ن دوم: ساغر و سامان اسم منظومه عاشقانه ایست از استاد صفا (حسین) لاهوتی.