ازونجایی که

ازونجایی که این روزها وبلاگ نویسی کار بسی سختی حساب میشه، بیای و وارد حساب کاربری بشی و بنویسی و اینا........

 

و خوشبختانه یا متاسفانه تلگرام اسون تر و در دسترس تره.........

یک کانال برای دارچین چین دار تاسیس کردیم تا روزمرگی هامون رو اونجا راحت تر و سریع تر با هم مرور کنیم.

پس شما هم اگر دوست داشتید عضو بشین و بخونین... بنا رو بر کوتاه نویسی گذاشته ایم و هنوز به قدر کافی جا نیافتاده، امیدوارم به جاهای خوب برسه و لذت ببرید.

اینجا: https://telegram.me/darchin_e_chindar

آدمیزاد است دیگر..


آدمیزاد است دیگر، گاهی به یک اتومبیل حسادت میکند، آدم گاهی به اتوميبل عقبی که در آینه میبیند حسادت میکند، آدم گاهی به آن اتومبیل که مردی ميانسال بر صندلی جلويش نشسته و نقش پدر را بازی میکند حسادت میکند... آدمیزاد است دیگر، گاهی دلش برای پدرش تنگ میشود.

 

چایی ات را گرم بنوش و دعا کن

نمیتونم خودم رو درک کنم، چطور انقدر خوابم میاد، که ساعت یازده شده و تا حالا دو لیوان بزرگ چایی خوردم و اینا... ولی همچنان به شکل عجیبی خواب آلودم، نسکافه ندارم و فقط قهوه تلخ دارم... که حسش نیست.

گاهی صبح ها با وحشت و استرس اینکه مبادا پشت فرمون ماشین خوابم ببره کل مسیر رو طی میکنم... 

به این حالت می گن استراحت لازم، سفر لازم.... 

روز خبرنگار مبارک مثلم

زندگی که تمام شدنی نیست.. 

یک روزهایی خوب و دلچسب، یک روزهایی بی هیچ اتفاق خاصی.... گذر می کند و ما همچنان هستیم.

فقط نام روزهاست که فرق دارد ولی در اصل اتفاق خاصی نمی افتد...

خداوند این روزهای بی هیچ اتفاق خاصی را از ما نگیرد.

 

پ.ن: به مناسبت روز خبرنگار در خندوانه بوده ایم، امشب ببینید... 17م مرداد

گاهی باید تمام شد

گاهی کار به جایی می کشد که از درد قفسه سینه ات بترسی، از کندی دست چپت در چرخاندن فرمان ماشین وحشت کنی،... به هزار و یک چیز شدنی و نشدنی بیاندیشی و مستاصل..... بعد از مدت ها، بعد از سال ها، چشم باز کنی در بیمارستانی سرگردان باشی، آدم چطوری باید برای خودِ بدحالش پرونده تشکیل بدهد؟ از صفحه اول دفترچه اش کپی بگیرد؟ آدم چطوری روی پا بیاستد و در چنین لحظاتی فرو نریزد،  گریه نکند و تمام نشود...!