16فروردین 1396

صبح امروز رو با غرغر شروع کردم، تمام مسیر هم به زمین و زمان و تمامِ هزار راننده ای که جلوتر از من بودن و به شهرداری با این آسفالت خیابونش، به اونیکه رو زمین زباله ریخت، به اونیکه خیلیی آهسته از عرض خیابون رد می شد، به اونیکه نذاشت در آسانسور زود بسته شه، به همه، به همه غر زدم..

الان هنوز ساعت 9 نشده، من از همه اون غرولند ها شرمنده که نیستم هیچ، خوشحالم هستم، اما پشیمونم که چرا غرِ اون آدم فیلان رو به مادرم زدم!؟ چرا سر صبحی؟! چرا آخه!؟

درست شو دخترم، درست شو...

#روزشمار
دست نوشته های #الهام_محمودی

مادرم

چه هوا آلوده باشد و پر دود...

چه بارانی باشد و مه آلود...

 

او سخت نفس می کشد.. :/

بهتر از برگ گل سرخ

و اگر هشت میلیارد مردم زمین، تبریک باران کنندم 

به اندازه آن ماچ خوشحالی مادرم به دل نخواهد نشست... 

که بی شک خوشحال ترین مردم است بر خوشحالی های من...

در ادامه اتوبوس سواری های 3

ایستاده ایم در اتوبوس، مثل همیشه شلوغ است.. یک زن جوان با مادر میانسال و دختر 10ساله اش سوار می شوند.. مثل همه یک گوشه، یک میله را میگیرند و می ایستند..

در نیمه های راه یک صندلی خالی می شود، زن جوان بدون هیچ تاملی به دختر می گوید بنشین.. دختر بچه می پرسد تو چی؟ می گوید تو بشین.

کمی می گذرد، مادر بزرگ به زن جوان می گوید: لاقل خودت می نشستی که مادری..... و این جمله را دوبار تکرار می کند، خودت می نشستی که مادری....

خیلی ساده است، آن زن نه تنها خودش به مادرش و خیلی زن های میانسال دیگر اهمیتی نداده، بلکه به دخترش نیز یاد داده که به هیچکس بها ندهد حتی «مادرش»...

 

من در تلگرام:

 https://telegram.me/darchin_e_chindar/303

می دانم شعار است

زندگی همین است

یک شب پاییزی با خیال راحت سر روی بالش می گذاری و می خوابی و صبح، کمی زودتر از همیشه با صدای تلفنی برمی خیزی که خبر رفتن یک مادر را اطلاع می دهد.. یک مادر کجا می تواند برود؟ جز به بهشت..

آری، زندگی همین است، گاهی تمام تلاشمان را می کنیم که قلبی حتی شده برای چند روز بیشتر بتپد، اما اینجور چیز ها دست ما نیست، گاهی تمام اموالمان را به پای ساعتی بیشتر نفس کشیدن عزیزی می ریزیم که خداوند او را فرا خوانده..

می دانم شعار است، اما گاهی باید شعار داد تا در ذهن بماند، 

کاش از لحظه های بودن عزیزانمان بیشتر استفاده کنیم، با محبت، با لبخند، با هم نشینی، با شنیدن، با دیدن، با لمس،... 

کاش روزی نرسد که بگوییم، کاش آن روز صدایش کرده بودم، کاش بیشتر نشسته بودم، کاش خواسته اش را اجابت کرده بودم، کاش لیوان آب را با مهر بیشتری به دستش داده بودم ... 

 

من در تلگرام:

https://telegram.me/darchin_e_chindar/275