حتما شده

شده انقدر محکم یه بیسکوییت رو گاز بزنید که کلا له بشه تو دهنتون...
شده یه وقتایی انقدر محکم دکمه های کیبورد رو فشار بدید که یهو از سر و صدای زیادش به خودتون بیایید...
شده خواب باشید پشت فرمون و با بوق ماشین کناری انگار که از خواب بپرید...
شده هر چی رشته بودید پنبه بشه..
شده ته ِ تهِ دلتون رو با قاشق خالی کرده باشن...
شده هیچکس نباشه که بهتون اطمینان و آرامش بده...
شده؟
حتما شده.

#الهام_محمودی
@Elham_mahmoudy

عطرت را برایم بفرست

امروز روز جهانی #پست است ولی احتمالا خیلی از ماها هیچوقت نه نامه ای پست کرده ایم و نه نامه ای از پست دریافت کرده ایم،  ما تا چشم باز کردیم یک صفحه سفید الکترونیکی جلوی چشممان بود که باید کلماتمان را درونش میریختیم..

نه خودکار و قلمی میخواست، نه اشتباهی رو میبایست خط خطی می کردیم، فقط یک دکمه را می گرفتیم و کلمه یا جمله ای را پاک میکردیم و از نو می نوشتیم. حتی می توانیم بعد از ارسال برویم و ویرایش ش کنیم و ..

نوشتن نامه اما فرق دارد.

باید تمام فکرت را جمع کنی، تصمیم بگیری و شروع کنی به نوشتن، درست بنویسی با کلمات کامل، با فعل و فاعل ِ صحیح.. باید با سلام شروع کنی و تمام حرفت را بگویی و از  گفتنش مطمئن باشی..

شکلک و ایموجی و استیکر هم ندارد، فوقش یک لبخند کنار اسمش می کشی.. یا خیلی هنرمند باشی یک منظره از نخلی تنها در غروب خورشید را گوشه برگه ات نقاشی میکنی تا نامه ات زیباتر شود..

درست که نامه های امروزی راحت تر و مطمئن تر  به مقصد می رسند و ترس و لرز ندارد، که مبادا نامه را شخص اشتباهی بردارد، مبادا نامه را شخص اشتباهی بخواند، مبادا اصلا هیچوقت به دست مقصد و مقصودمان نرسد..

با همه این تفاوت ها نامه های کاغذی قدیمی یک برتریِ ویژه داشت که هیچ ایمیل و پیامک و کامنتی ندارد.

 

نامه ها عطر داشتند، کاغذهای معطر، خودکار های معطر، برگ و گلبرگ های خشک شده، همه اینها یک طرف نامه های کاغذی عطر داشتند، عطر دستانِ نویسنده، عطر نفس هایش، عطرش..

 

روز جهانی #پست است ولی احتمالا خیلی از ماها هیچوقت نه نامه ای پست کرده ایم و نه نامه ای از پست دریافت کرده ایم،  ما تا چشم باز کردیم یک صفحه سفید الکترونیکی جلوی چشممان بود که باید کلماتمان را درونش میریختیم..

 

روزی که علم به جایی برسد که این صفحات سفید الکتریکی عطر معشوق را به مشاممان برساند احتمالا دیگر از خدا چیزی نخواهیم خواست.

 

#الهام_محمودی

#مناسبتی

@elham_mahmoudy

اولین باران پاییزی ِ امساله

آدم که حالش خوش نیست، خوش نیست دیگر

اولین باران زیبای پاییزی باریدن میگیرد و اولین فکری که به ذهن من میرسد اینست که:
ای بابا ماشینم کثیف شد..

چقدر شده در زندگی به خاطر چیزهایی که مهم نیستند خودمان را از دیدن زیبایی ها و لمس لذت ها محروم کرده ایم؟!
بی شک؛ خیلی.

#الهام_محمودی
@elham_mahmoudy

سبز، سرخ، نارنجی، زرد ..

سبز، سرخ، نارنجی، زرد ..
به برگ ها می اندیشم و به عاقبت آنها... هر برگی عمری دارد و تمام شدنیست.اما فرق می کند برگی باشی که پس از زرد شدن روی زمین بیافتی و خشک شوی و خرد شوی و از تو هیچ نماند و پایانت هیچ باشد.
برگی باشی که پس از زرد شدن روی زمین بیافتی اما ارزشمند باشی با دیگر برگ ها جمعتان کنند، بسوزانند و شب سرد پاییزی ای را بر کسانی گرم کنی.
برگی باشی که پس از زرد شدن روی زمین پای درخت خودت بیافتی، همانجا نرم نرمک به خاک برگردی و باز در بهار به جان ساقه های نو دمیده شوی.
برگی باشی که در سبز روزی، با دستی گلچین شوی و در گنجینه ای از خاطرات برای همیشه نگه داشته شوی.
به برگ ها می اندیشم و عاقبت آنها، که من دوست دارم از کدام برگ ها باشم و در واقع در حال تبدیل شدن به کدامیک از آن برگ هایم.
________________________________

کاش برگ باشم
باد پاییزی بچرخاند مرا در آسمان، برقصاند مرا
خوب که خنک شدم باز به خاک تحویلم دهد.
.

#الهام_محمودی
@elham_mahmoudy

قیمه های بیات

.
اول
.
مردی را می شناسم
.
که با خانواده اش در یک زیرزمینِ نمور اجاره نشین است، عصرها که از محل کارش که کارگری ساده است برمی گردد، یک کتری آب می جوشاند، فلاسک را پر میکند با یک سبد بزرگ پر از لیوان یکبار مصرف و قند و شکلات و بیسکوییت بر میدارد و به دوتا خیابان بالاتر می رود که پر است از بازارچه و پاساژ و مغازه و چای می فروشد.
تقریبا هشت شب میرود دنبال شغل دومش که به این سختی است تا دوازده شب، و باز پنج صبح می بینی که شال و کلاه کرده است به طرف محل کارش..
.
دوم
.
یک گوسفند معمولی شاید دست کم 60 یا 70 کیلو است، ذبح که بشود، پوست و دل و روده وامعا و احشا و کله و پاچه اش را که کم کنی، گمانم تقریبا 20-30 کیلویی گوشت بدهد، و این مقدار گمانم برای یک خانواده کوچک با وضع مالی نامساعد یک سالی را پاسخگوست. نه؟!
.
سوم
.
مردی را می شناسم
.
که هر سال به سبب #نذری یک گوسفند بزرگ را زیر پای عده ای #زنجیرزن توی کوچه ذبح میکند، حتی کله پاچه اش را بر نمیدارد و همه را درسته و یکجا به آن جمعیت میبخشد..
.
چهارم
.
فرای این موضوع که این جور نذورات کجا می روند و چه بلایی سرشان می آید و اصلا این مردمِ #سیاه_پوشِ گوسفند بِبَر چقدر با #امام_حسین نسبت دارند و ما چرا و چقدر درین باتلاقِ باورها!! فرو رفته ایم...
.
نمی خواهم بگویم که چرا مردِ بخش سوم گوسفند را به مردِ بخش اول نمی دهد، خیر.
.
می خواهم بگویم مردِ بخش سوم همان مرد بخش اول است... همان مردی که از پنج صبح تا دوازده شب کار می کند و در یک زیرزمین نمور اجاره نشین است و وقتی هرسال می بینمش که قوت یکسال خانواده اش را پشت وانت روی ده پانزده #گوسفند دیگر می اندازد و لابد اینجوری از خودش راضی تر است، به آسمان نگاه می کنم و با خود می گویم مگر دین و مذهب قرار نیست زندگی را زیباتر کند؟
.
بله هرکس نگاهی به زندگی دارد و شاید با گذشتن از مادیات قرار است به چیزهای بهتری برسد.
.
اما همه اینها را گفتم تا برسم به اینجا که اگر نذر میکنید، نذر هدفمند و مفید بکنید، به نیازمند واقعی کمک کنید و کمک ها را در روزهای سال تقسیم کنید، باور کنید یخچال های ما دیگر جایی برای #قیمه های بیات ندارد.
.
#الهام_محمودی
@elham_mahmoudy