صبح امروز رو با غرغر شروع کردم، تمام مسیر هم به زمین و زمان و تمامِ هزار راننده ای که جلوتر از من بودن و به شهرداری با این آسفالت خیابونش، به اونیکه رو زمین زباله ریخت، به اونیکه خیلیی آهسته از عرض خیابون رد می شد، به اونیکه نذاشت در آسانسور زود بسته شه، به همه، به همه غر زدم..

الان هنوز ساعت 9 نشده، من از همه اون غرولند ها شرمنده که نیستم هیچ، خوشحالم هستم، اما پشیمونم که چرا غرِ اون آدم فیلان رو به مادرم زدم!؟ چرا سر صبحی؟! چرا آخه!؟

درست شو دخترم، درست شو...

#روزشمار
دست نوشته های #الهام_محمودی