دو قلموی بزرگ
دو قلموی بزرگ که قبلا خوب با تینر پاک شده اند و یک دست لباس کار که به روش خاصی تا شده است. سطلی که تا پیش ازین مخزن چند لیتر رنگ بوده ولی حالا خالی ست و محل مناسبی ست تا هر صبح قلمو و لباس رنگ رنگی با مفهوم واقعی را در خود جای دهد.
روزهای آفتابی سر و کله شان بیشتر پبدا می شود و زودتر هم به مقصد می رسند. ولی روزهای بارانی انگار کسی آنها را نمی خواهد پس خودشان هم از خانه برون نمی آیند.
بله این تصویری ست که هر روز صبح دور تا دور کمان سنگ فرش کف میدان حسن آباد را زینت می بخشد:
مردان جوانی که یا این پا و آن پا کرختی پایشان را به در می کنند و یا روی ستونک ها ی کوچک چراغدار اطراف میدان نشسته اند.. هرکدام با دیگری نزدیک به یک متر فاصله دارند .. فاصله ای نانوشته که همیشه رعایت می شود.
تمام صبح های هفته بی توجه به ارجحیت روزها می آیند ، بیشترشان جوان و تکیده اند با پوست هایی که نمی دانم از سرمای زمستان بیشتر شکنجه شده یا از گرمای تابستان...
لباس هایشان از کهنگی مثل هم می ماند.. هیچکدام با لباس بهتر و مناسب تری نمی آید...
چیدمان درون تمام سطل ها هم مثل هم هستند: یک سطل ، یک دست لباس ، 2 عدد قلموی بزرگ که از درون سطل به بیرون سرک کشیده اند...
نمی دانم از ساعت چند سر و کله شان پیدا میشود، ولی من که 9صبح می رسم هنوز تعداد زیادی آنجا هستند... آنها منتظرند تا صاحب کاری ، پیمانکاری ،زنی، مردی ، کسی به هنر آنها نیاز پیدا کند و به سراغشان بیاید...
تا رنگ کنند و رنگ زدن و نو نوار کردن خانه ی دیگران دلشان را و خانه امیدشان را روشن کند...
آنها نقاشند، نه از آن نقاش ها که مدادرنگی های 48 رنگی دارند ها.......... نه.
اینها فقط دو قلمو از آن خود دارند... رنگ اما از آن صاحبخانه است... رنگِ دلخواه صاحبخانه : کرمی، سفید ، استخوانی، صورتی، سبز ،آبی آسمانی...
آری اینان با قلموهایشان زندگی دیگران را رنگ می کنند.. و رنگ که نشان زندگی و زنده بودن است قطره قطره تمام سطح زندگی دیگران را پر می کند..
کسی از آنها نمی پرسد که خودت چه رنگی دوست داری.. و زیباترین رنگ ها از نظر تو کدام ست؟
+ همیشه پای یک پسر در میونه. اینجا
+ ازدواج یا زجر کشی اینجا
دوستان من تا آخر این هفته بعید می دونم دسترسی و وقت کافی داشته باشم.. نگران نباشید بر می گردم.