منقوش
یه سفر باید رفت
تا فراسوی زمان
پشت اسطوره ی شب
در پس هسته ی جان
و در آیینه ی صبح
نور را نوش باید کرد
و در آغوشی امن
صوت را گوش باید کرد
و در اوج رسیدن با شور
ریه مان را پر و خالی بکنیم
با سر انگشتان خیال
نقش ِ نقاشی ِ قالی بکنیم
...
+ نوشته شده در یکشنبه هجدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ ساعت 11:31 توسط الیماه
|