انتخاب کنیم
یکی از چالش های اصلی زندگی «انتخاب» است،
مادرت را بیشتر دوس داری یا پدرت را؟
بستنی قیفی میخوری یا بستنی لیوانی؟
میری رشته تجربی یا فنی حرفه ای؟
دانشگاه چه رشته ای رو انتخاب میکنی؟
موهام رو روشن کنم یا تیره؟
دوستی م رو با تو ادامه بدم یا نه!
کدوم مقصد رو برای سفر انتخاب کنیم؟
بمونم یا برم؟
این ماشین یا اون یکی ؟ خونه تو این محله خوبه یا اون یکی خیابون؟ این مورد توپول و سفید و کوتاه برا ازدواج مناسب تره یا اون یکی سبزه و باریک و بلند؟
اما چالش اجتماعی انتخاب، کمی پیچیده تر ازین هاست، نه تنها به خودت فکر میکنی بلکه به نسل های بعد از خودت، به هموطنانت در همه جای دنیا، به وجهه کشورت در نگاه مردم، به گذشته، به آینده، به جیب های خالی، به جیب های پر! به سر های خالی به کله های پوک، به ادم های کوتاه با سایه های بلند، به ادم های خشن، به آدم های زیادی مطیع، به آدم های سرکش.... به همه اینها باید فکر کرد.
چالش اجتماعی انتخاب کمی پیچیده تر ازین حرف هاست .. آدم دچار دوگانگی ست یا به جایی رسیده که بودن یا نبودنش، حرفش، انتخابش هیچ تاثیری بر هیچ اتفاقی ندارد، که این انتخاب نکردن، خود، انتخابِ بزرگی ست....
یا به نگاهی می رسیم که تصمیم میگیریم موثر باشیم، پس با تمام چراها و چگونگی ها و کیستی ها و چیستی ها و باید و نباید ها کلنجار می رویم.
راحت تر بگویم؟ اینکه انتخاب ما از رای دادن و رای ندادن، رای ندادن هم باشد انتخاب خیلی سختی ست، و اگر انتخابِ ما رای دادن باشد، خیلی سخت تر...
آدمی گاهی دوست ندارد بعضی حرف ها را باور کند؛ از قبل انتخاب شده، همه اش بازیست تا مارا پای صندوق بکشانند، این با قبلی فرقی ندارد، همه شان سراپا یک کرباسند، آدمی دوست ندارد درباره وطنش این حرف ها را باور کند...
من ترجیح می دهم که باور کنم آن نقطه کوچکی که سیاه میکنم، میتواند بر روح ِ حاکم بر شهرم تاثیر بگذارد.. من میخواهم باور کنم او را که انتخاب خواهم کرد، یک ذره، فقط یک ذره از دیگری بهتر است و گامی برای هوای خوزستان، برای طوفان های شن در سیستان، برای سیلاب های آذربایجان، برای زمین لرزه های خراسان بر خواهد داشت...
کاش یک #کمپین راه بیاندازیم با این شعار: درست انتخاب کنیم.
دست نوشته های #الهام_محمودی
زندگی خیلی عجیبه غریبه ها...