دردهایی در جهان هست که درد نیست ولی تمام شیره جان آدمی را می نوشد، تهی می کند از هرچه زندگی اش نامیده ایم. سلول های عصبی ام پیامی به مغز صادر نمی کنند اما از درد در خود میپیچم و اشک، اشک امانم را بریده است.

برای این درد باید تاریخ را ثبت کنم: به وقت یک مهر هزاروچهارصد و دو.