قورباغه ای که مرا قورت داد.
از خدا که پنهون نیست ، از شما چه پنهون... امروز قورباغه ام رو قورت دادم.
همش دو سال مونده گواهینامه ام از اعتبار بیافته ، در تمام این سالها هیچ فرمانی نراده بودم ، تا اینکه همین سه هفته ی پیش یک اتومبیل دست دوم را عقد کردم ، تمام این سه هفته هم هر کجا رفتم برادرم را روی صندلی شاگرد نشاندم..
تا اینکه امروز با خودم گفتم باید تمومش کنم، شال و کلاه کردم و کمربند ایمنی را بستم و با زحمت فراوان و الطاف یک همسایه ی مهربان با زحمت بسیار از پارک درآمدم... سخت ترین مرحله برای من همین بود انگار . راه افتادم و از خلوتی شهر استفاده کردم و باورتان نمی شود تقریبا تمام شهر را دور زدم.. البته بعد از یکی دو ساعتی سراغ یکی از دوستانم رفتم و با هم به تور تهران گردی مان پرداختیم . از خیابان کارگر شروع شد تا انقلاب، آزادی، توحید، گیشا، امیر آباد ، جمهوری، ولیعصر، وحدت اسلامی، توپخانه، حسن آباد ، نواب، چمران، صدر، شریعتی و....(بعضی هایشان را هم دوبار دور زدم)
همه اینها شاید خیلی هم نباشدها ولی وقتی بار اولته و پارک کردن هم برات سخت و ترجیح میدی همش در حال رفتن باشی خیلی زیاد بنظر می رسد...
خلاصه که از 15:30 تا ساعت 21 بیرون بودم و به قول مامان یکبار که برم تا پمپ بنزین و برگردم حساب کار دستم میاد.
اولش حسابی هیجان داشت ،شبیه شهر بازی ، یک خرده که گذشت اعتماد بنفس پیدا کردم و یک دستی فرمون می چرخوندم و پیامک هم می خوندم... همه ی این روند رشد رو هم در همین روز اولی تجربه کردم...
خلاصه ؛ همون حرف اول: می خواستم قورباغه را نوش جان کنم که ماشین سبز رنگ در نقش یک قورباغه بزرگ مرا قورت داد.
و حالا رجوع شود به پی نوشت مطلب پایینی : تجربه های دست نیافتنی زندگی ، لذت های روزمره مان شد.
+ عطر سیب
+فرق های فارغ