من، تو، پیچ
من باشم و تو باشی و یک میز چوبی و دو صندلی لهستانی کهنه... یک بسته مارلبروی قرمز و دو لیوان چای سبز... انقدر تنگ باشد این کافه که دست هایمان پیچ بخورد بهم، گره بخورد و هرگز باز نشود.

پ.ن: گفته اند پی.نوشت ننویسیم، ما هم دیگر پی.نوشت نمی نویسیم، والا..
+ نوشته شده در دوشنبه پنجم تیر ۱۳۹۱ ساعت 22:38 توسط الیماه
|
زندگی خیلی عجیبه غریبه ها...