این روزها را دارید که مرداد است و بارانی، همیشه مادرم می گوید رمضان که برسد هوا بهتر می شود، مثل همان ظهر عاشورا که هرگز برف نیست و هرگز باران نیست، این روزها که نم باران گاهی لک می اندازد بر شفاف پنجره ها من دلم گرفته است، گویی سنگی داغ، روی دلم سوار کرده اند و پیاده نمی شود، در دل من از آن ماهی کوچولوی وولوولکی خبری نیست، در دلم حتی پنگوئنی نیست که گاه بِدود و گاه سر بخورد و گاهتر شنا کند... دلم به خلاف این روزها که هم آفتابی ست و هم بارانی، این روزها یکسره گرگ و میش است.. نکند که من گرگ باشم و چشم گذاشته باشم برای شکار شدن!

ابر دلم اما، بارنده و زاینده نیست، فقط سیاه است و خفه کننده.. دلم این روزها مرداد است و ابرهایش باران ندارند.