چیکه چیکه نمی چیکه..
احتمال زیاد همه زن ها همینجوری اند.. یعنی خب گاهی احتیاج داریم که گریه کنیم.. ولی این سوپاپ اطمینان من خراب شده.. ماه می چرخه.. خوب و بد می شم.. اشک نمی چکه لعنتی.. می دونم از چه وقت اینطور شد، از وقتی که جلوی کسی که نباید 2قطره اشک ریختم.. ولی نمی دونم چرا! دیگه تو تنهایی، تو حمام، تو رخت خواب، تو ماشین، با هیچ موزیکی، با هیچ سکانس غم انگیزی، با گریه ی هیچ کسی.... گریه ام نمیاد. نکه نیادا ، میاد. ولی بیرون نمی ریزه لعنتی.. شاید غلظت شوری اش به حد کافی نیست...
یه چیزی توی گلومه، کارتن "کربه-سگ" رو دیدی اون قسمتی که روی سرشون درخت رشد می کنه؟ حالا انگار تو گلوی من یه نهالی هس.. داره روز بروز بزرگتر می شه..داره راه نفسمو می گیره..
اگر این لعنتی می شکست و همش دوتا اشک درست حسابی بیرون می غلطید، خوب می شدما.. ولی نمیشه.. قهر کرده، اذیتم می کنه، اینم ناز میکنه، التماسش می کنم، شبا تو اتوبان وقت رانندگی غمگین ترین آهنگای دنیارو با صدای بلند گوش می دم، تمام جوارحم غصه بر می داره، درخته تو گلوم شکوفه می ده، گونه هام می لرزه، لبام خشک میشه مثه کویر دلش*.. ولی چکه نمی کنه این لامصب. هیچ چیز تو این زندگی انقدر خوب آب بندی نشده که مجاری اشکی چشمان من، این روزها..
شایدم هنوز به حد نیاز، غمگین نیستم.