امشب را تصور کن، همین حالا را، ساعت 10 شب بعد از شام، تاپ و دامن و دمپایی پوشیده ای و یک مانتو و شال تابستانه از رویش... دستت راگرفته است، روی ماسه ها قدم میزنید و برایت از خاطرات و شیرین کاری هایش تعریف میکند تا بخندی، سر به سرت می گذارد تا دنبالش بدوی، بدوی و به دنبال او، پاهایت را در کناره ی آرام آب بکوبی و برداری و آرامش دریا را بهم بزنید.. امشب را تصور کن در حالیکه گرمای مردادی در پشت سرتان آتش بازی میکند، نسیم خنکی از دریا روی صورتتان می ریزد، امشب را تصور کن در یک ساحل تاریک، رو به دریایی که حالا یک حجم سیاهی است با کف های سفید و آرام، ساحلی که آرامشش را صدای آواز شما بهم می ریزد، امشبی که میخوانید: آبی دریا ، قدغن
شوق تماشا ، قدغن
عشق دو ماهی ، قدغن
با هم و تنها ، قدغن
برای عشق تازه ،
اجازه بی اجازه...
پچ پچ و نجوا ، قدغن
رقص سایه ها ، قدغن
کشف بوسه ی بی هوا
به وقت رویا ، قدغن
برای خواب تازه ،
اجازه بی اجازه...
در این غربت خانگی
بگو هرچی باید بگی
غزل بگو به سادگی
بگو ، زنده باد زندگی
برای شعر تازه ،
اجازه بی اجازه...
از تو نوشتن ، قدغن
گلایه کردن ، قدغن
عطر خوش زن ، قدغن
تو قدغن ، من قدغن
برای روز تازه ،
اجازه بی اجازه


#الهام_محمودی @elham_mahmoudy
از: #شهیار_قنبری