به طرف خیابون اصلی که پیچیدم دیدمش..

همون صورت

همون قد و قواره

همون سبک لباس پووشیدن

همون نگاه نافذ

رد شدم.

به دنبالم برگشت... روم رو بر گردوندم و دستم رو برای تاکسی بلند کردم.

خدا کنه فردا که میاد همون لباس سورمه ای تنش باشه..

مرد رویاهای من...