تو در برابر چشمان من آواز می خوانی و من صدای تو را نمی شنوم.

تو اینجا نشسته ای و وزن حضورت مرا در خود گم کرده است.

دست هایم را بگیر،  اینک چگالی ام به صفر می رسد.

همچون کودک بادبادکباز ، نخی که از دلم به دلت متصل است را کنترل کن.

مبادا... مبادا از پرواز بمانم یا برای همیشه از تیررس نگاهت گم شوم...


+ این خانم را می شناسید؟؟