چهار فصل باشیم
کاش در گرم و سرد زندگی ،همچون درختی ریشه در خاک داشته باشیم؛ نه باد بهاری بلرزاندمان و نه باران پاییزی بخیساندمان ، نه خورشید تابستانی بسوزاندمان و نه زمهریر از ما یخ بسازد...
کاش همچون درختی ، بارمان که بیشتر می شد فروتنی و سایه مان هم وسیع تر می شد.
کاش شاخه هایمان را می شکستند و روی تنه مان یادگاری که می نوشتند آخ مان در نمی آمد و می گذشتیم از خطای رهگذران.
کاش دوست خورشید و آسمانی ها بودیم و رفیقِ شفیقِ خاک و خاکی ها..
کاش وجود اصلی و حقیقی مان دستخوش تغییرات جوی نبود...
کاش همچون چاقاله های نوبرانه ترد و تازه بودیم و همچون هلو و گلابی شیرین بودیم و همچون دانه های انار یکدست و بی ریا و گرمابخش بودیم همچون یک لیوان شکلاتِ داغ در زمستان.
قبلا هم گفته ام،اکثر نوشته هایم تمرین نوشتن است. اغلب چیزی می نویسیم و بعد برایش یک عکس پیدا می کنیم. ولی من تصمیم گرفتم یک عکس انتخاب کنم و برایش متنی بنویسم... شد همان که خواندید.
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و پنجم مرداد ۱۳۹۰ ساعت 1:31 توسط الیماه
|