غروب زدگی
به خانه كه بر ميگردم ، غذا ميخورم و چشمهايم را مي بندم. يك ساعت كه نگذشته چشم باز ميكنم و چيزي جز تاريكي نيست، من مانده ام و چراغهايي كه بخاطر من روشن نشده اند، مادرم زير لب صدا ميزند: پاشو ماماني شب خوابت نميبره،پاشو چاي بخور ، ميوه بخور..
كش و قوس ميگيرم و به پنجره نگاه ميكنم،انقدر شب شده كه هولزده بلند ميشوم؛ گويي تمام فرصت هاي يك روزه ام گذشته است.
نميدانم درين فرصت كوچك چه كنم! با مادرم به گپ بنشينمُ كتاب و مجله بخوانم ُ در اينترنت و وبلاگم به دوستان مجازي ام برسم ُ موزيك گوش كنم و تي وي ببينم، لباسهايم را مرتب كنم، دوش بگيرم، موهايم را صاف كنم، كيفم را مرتب كنم ،اينباكس اس ام اسهايم را خالي كنم، شام بخورم، سفره را جمع كنم،كفش هاي باران خورده ام را پاك كنم، چه كنم!
غروب که می شود گویی شیره ای از جانم می کشند گویی ساعت شنی عمرم رو به پایان است
آرزو میکنم دستی ساعت را برگرداند تا خیالم از ذرات آخر آسوده شود...
ای برف ای باران ای اشک
بشور تمام رخت چرك هاي دلم را ،
سيرآب كن تشنگي تابستان عمرم را
و بخيسان آلوهاي خورشت مادر بزرگم را،
اي برف اي باران اي اشك آسماني،
دلگيري خدايگان از زمين را هق هق بزن
و فضايي را كه شيطان بر آن جا انداخته فنگ شوئي كن
که امواج خوبی اینجا جاری نیست.
پ.ن: غروب زدگی یکی از عوارض بیماری آلزایمر در مرحله دو و سه است.. بی قراری بیمار رو گویند که با تاریک شدن هوا سر می رسد.
پ.ن۲: فنگ شویی علمی مدرن با اعتقاداتی سنتی است برای توزیع و تعدیل انرژزی در محیط.
پ.ن۳: پاییز را بخاطر غروب های زودرس و تمام نشدنی اش دوست ندارl.