امروز: بيداري سنگين و جدايي سوزناك از بالشت ، کار و کار نچسب هر روزی...

فردا : روز تميزكاري ، آرايشگاه و پيرايشگاه، اتوشوئی و ماشين لباس شوئي، واكس زدن كفش ها و شستن جورابها ، كارواش و خالي كردن زباله ها از ماشين و مرتب كردن كيف دستي و بيرون ريختن كاغذ لواشك و شكلات و رسيد هاي اي تي ام از كيف پول و جيب ها

پس فردا: خريد انواع خوراكي ها و سازماندهي شان براي مصرف يك هفته اي: بستني در فريزر ،شير كم چرب،نوشابه و آب آلبالو،آب زرشك و آلوچه در يخچال، پفك و چيپس و شكلات و پاستيل و چوب شور و تافي ها در كابينت و سهم شكلات و نسكافه و چاي محل كار جداگانه بسته بندي و جدا ميشود، گردوي صبحانه و آجيل سهميه بندي ميشود.

پسون فردا: فرصت كتاب خواندن ، 10صفحه جين آستين ، 10 صفحه جامعه شناسي خودماني ، 10تا شعر محمدعلي بهمني و 10تا شعر عربي ،يه فال از حافظ و تيترهاي چلچراغ و..

پسون فرداترش: گوگوش اكادمي، شوك، كشتي كج ، آموزش كباب به خانه بر ميگرديم و

پسون تر ِ فرداش: خواب بعد از كار، صداي موزيك و تمرين رقص تركي واسه روز مبادا، چرخاندن حلقه دور كمر ، تمرين يوگا با خانم توي سي دي ، درست كردن غذاي رژيمي ، سه جور ماسك صورت، كمپرس چاي براي چشم ها، درست كردن ناخن ها، آب كرفس براي چند روز، ماساژ عضله ها با دستگاه و ...

پس پسون فرداش: كوه ،سينما، كافه، تئاتر ، استخر، مهماني اين،تولد اون، عقد كنان اين، خواستگاری اون ، دوره ماهانه، مهمان سرزده، معارفه اين ،توديع اون، همايش، كنگره، نمايشگاه و پيتزا و بلال و ايس پك و قليون و ..

فردای پس پسون فرداش: .....

برنامه ریزی در کارم نیست ، اصلن چه معنی داره آدم روزهاشو تو قالب بریزه و بعد به اون چارچوب ها پایبند باشه... ترجیح میدم بر حسب اقتضای لحظه کارامو انجام بدم و در "حال" زندگی کنم..
شاید در تمامی ابعاد این امکان وجود نداشته باشه ولی خب بعضی ساعات از شبانه روز رو که می تونیم برای خودمون باشیم و نه برای دستورهای مدیریتی و روانشناسی که به خوردمون دادن برای مدیریت زمان و ثروت و سلامت و این حرف ها...

این یک ذره آزادی رو که می تونیم خرج خودمون کنیم از وجود مبارک بنی بشریمان دریغ نفرمائیم...
گاهی یک گردش کوتاه در یک پارک کوچک محلی ، گاهی بازی با کودک خردسال همسایه برای چند دقیقه جلوی درب ، گاهی کمکی ناچیز به متکدی که مطمئنیم پولمان را خرج مخدر خواهد کرد ، گاهی بلند بلند خندیدن بدون توجه به حضور دیگران یا قید های اجتماعی ، گاهی ساعت ها لمیدن جلوی تی وی و بی جهت غرق شدن در خیالات....
این گاهی های دلخواه خودتان را در ازای هیچ از دست ندهید...

پ.ن بی ربط: شیفته ی اعتماد به نفس بعضی هام...