دل من گرفته زینجا، هوس سفر نداری؟

گون از نسیم پرسید...

کوله ات را برداری، کفش های کتانی ات را به پا کنی، بروی بایستی سر جاده و یک چیپس مزمز دستت بگیری. شاهزاده که با مادیانش ترمز گرفت، تَرکش بنشینی و دل بسپاری به رفتن...

و به قول سهراب:

«جاده یعنی غربت. باد، آواز، مسافر، و کمی میل به خواب.

شاخ پیچک، و رسیدن، و حیاط.»

یعنی غربت

و باز سهراب سپهری:

دلم گرفته،

دلم عجیب گرفته است.

و هیچ چیز،

نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش،

 نه این صداقت حرفی، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست،

نه، هیچ چیز مرا از هجوم خالی اطراف

نمی رهاند.

و فکر می کنم

که این ترنم موزون حزن تا به ابد

شنیده خواهد شد.