میان وعده ی عاشقانه
اگرم نیامدی
وعده ام بده و باز هم...
بگذار قلب من با همین امید های کوچک تپیدن نماید.

+ وعده های نیامدنت بی تابم کرده..
می شود دختر بهتری هم بود
چند وقتی بود که عادت آرایش روزانه را ترک کره بودم و حالا چند هفته ایست، عادت لاک زدن مدام را هم..
عجیبست ، معمولا با رنگ و تظاهر به آن می شود از حال ناخوش گفت و حالا من می خواهم با این بی رنگ شدن چه چیزی ر ا ثابت کنم، صورت ساده، ناخن ها کوتاه، موها اما بلند و تیره و یکدست.. مادرم می گوید برای چی انقدر موهاتو بلند نگه داشتی، کوتاهش کن هم سبک بشه هم تنوع، بعد از کمی مکث می گوید دیگ هبرای همه عروس ها هم موی مصنوعی می گذارند... و نمی داند من چقد از بودن موی مصنوعی روی سرم بیزارم و چقدر از مراسم های چشم و دهن پر کن عروسی بیزار تر...
ولی خب من هم از خودم می پرسم، من برای چه این موهایم را انقدر بلند نگه داشته ام.
فقط این را خوب می دانم اینبار اگر نیت کنم موهایم را با شماره 12 خواهم زد...