سه بار هیچ .. دلم به یکبار هم نیست..
درسته از یه جایی به بعد روز تولد ِ آدم، فقط یه روز معمولی ه... مثل بقیه روزها... حتی یک حجم عجیب خوشحالی و تبریک ها نمیتونه خوشحال ترت کنه و حتی کادوها و هدیه ها، شاید برای اینکه تو مستقل شدی و به چیز خاصی احتیاج نداری....
هنوز هم خوب ها خوبند، مهربان ها مهربان، روزهای آفتابی روشن و تابستان دلگرم کننده و شفاف...
اما من دیگر آن دختربچه ای نیستم که بیست سالگی ام را سه بار جشن گرفتم.. سه بار.
+ نوشته شده در چهارشنبه دوم تیر ۱۳۹۵ ساعت 17:2 توسط الیماه
|