آدمیزاد است دلش
آدمیزاد است گاهی دلش می شکند... از صبوری زیادی، از مهربانی زیادی، از سازگاری زیادی، از کوتاه آمدن های زیادی، ...
آدمیزاد است دلش می شکند...
من در تلگرام:
https://telegram.me/darchin_e_chindar/313
آدمیزاد است گاهی دلش می شکند... از صبوری زیادی، از مهربانی زیادی، از سازگاری زیادی، از کوتاه آمدن های زیادی، ...
آدمیزاد است دلش می شکند...
من در تلگرام:
https://telegram.me/darchin_e_chindar/313
این «حرف» چجور پدیده ایست که تاب ماندن در جای خودش را ندارد، چجور پدیده ایست که تولیدش یک لحظه در شبانه روز متوقف نمی شود...
هر چه در ذهن می گذرد، هر چه از چشم می گذرد، هرچه از گوش می گذرد، هر چه بر دل می گذرد، میخواهد که بر دهان جاری شود...
مگر دهان آدمیزاد چقدر ظرفیت دارد که تمام این ورودی ها را در خود نگه دارد و هضم کند و بروز ندهد.. حرف در دهان بماند و گفته نشود یا می گندد یا سرریز می شود، در ذهن بماند، سر می رود، میشود جنون، در چشم بماند، سر می رود می شود اشک، در گوش بماند، سر می رود، می شود بیماری،..
در دل اما بماند، می گندد، و بوی گندش جهانی را در بر می گیرد ... امان، امان از وقتی که حرف ها در دل بمانند و سر نروند و سر نروند و نروند و بگندند..
امان از دلی که حرف داشته باشد و دل دیگری برای شنیدنش نباشد.